نیکاجوننیکاجون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نیکا جون هدیه ناز خدا

اولين قدم هاي دختر گلم

نيكاي عزيزم سلام .گلم شرمنده بابت اينكه تاخير طولاني داشتم .نيكا جون بالاخره تونستي اولين قدمهاتو برداري .خيلي وقت بود  كه تاتي تاتي ميكردي ولي خيلي كوتاه بود.دقيقا  93/05/31 روز جمعه ( 11 ماه و 14 روزگي )تو باغ آقاجون نيكا جوني بلند شد ودويد الهي قربونت برم ماماني حيف همون لحظه نشد عكستو بگيرم . اميدوارم تك تك گامهات روبه سوي موفقيت ،سعادت و همه ي بهترين ها ،همواره باشادي وآرامش برداري نانازم. نيكا جون حسابي شيطون شدي به همه جا سرك ميكشي لحظه اي ازت غافل ميشم ميبينم يه سوراخي پيدا كردي وخودتو اونجا جا كردي ميگي نه نگاه كن...... اينم شكار لحظه .اميداروم وقتي بزرگ شدي اين عكسهارو ديدي حسابي كيف كني از شيطنتها...
16 شهريور 1393

يازده ماهگي نيكا جون

عزيز دل ماماني 11 ماهگيت مبارك نازدونه و دردونه من.ديروز 93/5/17 يازده ماهگيت به پايان رسيد .هرچه بزرگتر ميشي جذابتر وشيرنتر ميشي .دركنارش شيطنتت هم زياد تر ميشه. خيلي بايد حواسم باشه چون به هرچي كه ميرسي دست ميزني هرچي ريزو درشت وميبري دهنت .اين روزا دايره لغاتت بيشتر شده هرچي ميگم تكرار ميكني آب. ماما.اره .بله كلاغ پر بازي ميكني بعد غذا خوردن ميگم بگو الهي شكر دستتاتو ميبري بالا. ميگم بگو الله اكبر دستتو ميبري گوشت.تا صداي آهنگ ميشنوي مثل هميشه ناناي نانايت هم به راهه.واسه چند ثانيه تنهايي راه ميري تاتي تاتي ميكني.تازه ديروز هم تولد امير علي بود حسابي بهت خوش گذشت.چون عاشق صداي اهنگي و حسابي رقص ميكني.   ...
18 مرداد 1393

سفر به مشهد

سلام به نیکای عزیزم: اینکه میگن به جاهای زیارتی باید دعوت بشی راست گفتن .نه قسمته و نه همت. فقط وفقط دعوت باید بشی ما اصلا برنامه ی رفتن به مشهد رو نداشتیم که یهو خاله مریم جون زنگ زد و گفت داریم میریم مشهد برنامه تون جوره بیاید ؟ ما هم از خدا خواسته قبول کردیم . من که اصلا باورم نمیشد. چون بالاخره ماه رمضان وکارو بدون هیچ برنامه مگه میشد؟ ! ولی شد .نیکا جون باور کن که خود امام رضا مارو دعوت کرد اصلا بخاطر تو دختر گلم امام رضا مارو هم دعوت کرد. .شب بخوابی صب بلند شی بری مشهد بدون هیچ برنامه ی قبلی . بالاخره روز 23 تیر رفتیم و روز 27 تیر برگشتیم. خیلی خوش گذشت .ماه رمضون اونم شب قدر تو حرم اما م رضا بودنی یه صفای دیگه ای داره .امید...
6 مرداد 1393

پايان نه ماهگي +اولين مرواريد نيكاجون

بالاخره بعد از كلي اذيت نيكا جونم صاحب مرواريد شد دقيقا روز 93/3/17 كه پايان نه ماهگي دختر گلم بود با انگشت لمس كردم ديدم بله نيكاي نازم داره كم كم جزءكباب خورا ميشه مبارك گلمممممممممممممم مامانی جون زحمت پختن آش دندونی نیکا جونو کشید اینم یه نمونه عکس آش دندونی نیکا جونم. ایشالاه همه دندوناتو راحت در بیاری عزیز م ...
31 خرداد 1393

گوشواره نيكا جون

سلام نيكا جونم .بالاخره بعد از هشت ماه وپانزده روز از تولدت يعني مورخ 93/03/01 روز پنج شنبه جرات كرديم وبرديم پيش خانم دكتر وگوش نازتو سوراخ كرد برخلاف تصورم زياد گريه نكردي. ولي باين حال جيگرم كباب شد.اينم عكس نازت   نيكا جون مدتي بود كه ميخواستي چار دست وپا بري ولي دنده عقب ميرفتي بالاخره تونستي درست حسابي چاردست وپا بري دقيقا شب يكشنبه ساعت ده ونيم بود .تو اتاقت بودي كه باباجون منو صدا زد ديديم بله دختر نازم  داره به سمت جلو حركت ميكنه الهي فدات بشم ماماني نيكا جون وحسنا جون (دختر دايي) نيكا جون در كنار سلدا جون در سمت راست حسنا جون و آرمينا جون اينم حسنا شيطون عمه اس كه هميشه با ديدن نيكا كلي ...
13 خرداد 1393

تب

زندگي باغي بزرگه پره از گلهاي تازه .هركسي يه باغچه از عشق براي دلش مي سازه. نيكاي عزيزم تو هم عشق زندگي من هستي .اين روزها كه ميگذره لحظه به لحظه اش برام سخت ميگذره. اخه از هفته ي پيش تب داري وتبت قطع نميشه .وقتي با اون چشماي نازت مظلوم به من نگاه ميكني وبا زبان بي زباني باهام حرف ميزني جيگرم اتيش ميگيره .انگاري نه ماهگي نيكاي نازم بايد اينجور شروع ميشد. اول دكتر گفت كه داري دندون در مياري ولي خبري از دندون نيست .چند شبه تبت تا 39/5 درجه ميرسه .قطره ي استامينوفن ديگه جواب نميده بعضي وقتها شياف هم كارساز نيست.  بعد از جواب ازمايش دكتر ميگه عفونت داري. نميدونم چطورشد كه دختر گلم مريض شد. ايشالاه هيچ جيگر گوشه اي مريض نشه .دختر گلم زود خو...
29 ارديبهشت 1393

گشت و گذارهاي نيكا جون

سلام دختر گلم اين روزا حسابي سرم شلوغ بود بابت اسباب كشي كه داشتيم .ومن فرصت نداشتم بيام وبلاگت وبرات بنويسم.با اين حال به تو خوش ميگذره اخه اخر هفته ها رو ميريم گردش و تو هم حسابي ذوق ميكني كلا تو جمع بودن رو دوس داري وهركسي را ميبيني مخصوصا خانمها رو حسابي ميخندي ولي رابطه خيلي خوبي با اقايون نداري كمي سخت قبولشون ميكني. كم كم دايره لغاتت هم داره زياد ميشه اين روزها ميگي م م ن ن ولي بيشتر  دد را استفاده ميكني وروجك من از الان بابايي هستي.در حال حاضر نميتوني چاردست وپا بري ولي دنده عقب ميري.وقتي چيزي ميخواي يا از دستت چيزي رو ميگيريم چشماتو ميبندي ودستاتو ميكوبي به پاهات گريه ميكني .خلاصه از الان داري زور ميگي.بهت ميگم دست دس...
14 ارديبهشت 1393