تب
زندگي باغي بزرگه پره از گلهاي تازه .هركسي يه باغچه از عشق براي دلش مي سازه. نيكاي عزيزم تو هم عشق زندگي من هستي .اين روزها كه ميگذره لحظه به لحظه اش برام سخت ميگذره. اخه از هفته ي پيش تب داري وتبت قطع نميشه .وقتي با اون چشماي نازت مظلوم به من نگاه ميكني وبا زبان بي زباني باهام حرف ميزني جيگرم اتيش ميگيره .انگاري نه ماهگي نيكاي نازم بايد اينجور شروع ميشد. اول دكتر گفت كه داري دندون در مياري ولي خبري از دندون نيست .چند شبه تبت تا 39/5 درجه ميرسه .قطره ي استامينوفن ديگه جواب نميده بعضي وقتها شياف هم كارساز نيست. بعد از جواب ازمايش دكتر ميگه عفونت داري. نميدونم چطورشد كه دختر گلم مريض شد. ايشالاه هيچ جيگر گوشه اي مريض نشه .دختر گلم زود خوب شو اخه مامان طاقت بي حالي ومريضي تورو نداره.دلم ميخواد چشمام ببندم وباز كنم ببينم نيكاي من مثل هميشه خندان وخوشحاله.