نیکاجوننیکاجون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

نیکا جون هدیه ناز خدا

بدون عنوان

من هر روز و هر لحظه نگرانت میشوم که چه میکنی .پنچره اتاقم را باز میکنم وفریاد می زنم . تنهاییت برای من... غصه هایت برای من... همه بغض های اشکهایت برای من... بخند برایم بخند... آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را... صدای همیشه خوب بودنت را   ...
7 دی 1392

یلدا مبارک

نیکا جونم سلام .بالاخره بعد از مدت طولانی تونستم بیام تو وبلاگت وبرات بنویسم. اخه عزیزم چند روزی بود که مریض شده بودی حیلی سخت بود الهی هیچ بچه ای مریض نشه.متاسفانه اولین یلدای دختر گلم همراه با مریضی شد.بدجوری اسهال استفراغ داشتی گلم.من شب وروز نداشتم از استفراغهای شدیدت وحشت میکردم .همه ی اطرافیان میگفتن تو خیلی سخت میگیری .ولی باین که مریض بودی بازم میخندیدی.اخه دختر گل منی شیطونم .تحت هر شراطی خنده تو لبای نازت داری   ...
7 دی 1392

پایان دو ماهگی

عزیزم یه چند روزیه که میتونی عروسک ووسایل بازی رو بکه نزدیکت میکنم بگیری دستت اولش که تو تشک بازی بودی خواستی عروسکهاروبگیری با دادو بیداد گرفتی وبعد ذوق کردی اینم عکست     ...
16 آذر 1392

اولین محرم

امروز تو امیر علی رو با عمه مریم بردیم شیرخوارگان حضرت علی اصغر متاسفانه خیلی شلوغ بود برگشتیم ولی عکسهای خوشگلتون گرفتیم اینم عکستون عزیزم امروز دقیقا دوماهه هستی ...
12 آذر 1392

واکسن دوماهگی

خیلی نگران واکسنت بودم .چند روز قبلش تب کردی عزیزم من وبابا خیلی نگرانت شدیم .از طرفی میترسیدم واکسنت عقب بیفته.خدارو شکر تبت همون ساعات اولیه شد.بالاخره روز واکسیناسیونت رسید .رفتیم پیش عمه اعطم .دستش درد نکنه خیلی عالی بود اصلا تب نکردی .درد هم نداشتی ...
12 آذر 1392