خداحافظي با شير مادر
فكر كردن هم درباره اش برام سخت بود نيكا بقدري وابسته شير مادر بود كه از 18 ماهگي نيكا بفكر اينكه چه روشي رو بكار ببرم تا نيكا كمتر اذيت بشه .تا بلاخره روز جدايي نيكا از شير مادر رسيد.واقعا برام تلخ وسخت بود .بايد اين تصميم رو جدي تر ميگرفتم تا بتونم باهاش كنار بيام. تا اينكه روز 94/06/23 اين تصميم عملي شد.نيكا 2 سال هفت روز ، شب وروز در اغوش من شير ميخورد واين با تمام سختيهاش يك لذت خاصي براي مادرو كودكش هست. نقش مادر بودن ومهر مادري رو بيشتر به اثبات ميرسونه واقعا روز تلخ وسختي بود روزي كه من ونيكا باهمديگه گريه ميكرديم نيكا اشك ميريخت وبه دنبالش اشك من جاري ميشد
نارحتي نيكا از يك طرف .زياد بودن شير از طرفي منو اذيت ميكرد.ولي خدارو شكر نيكا منطقي تر از اوني بود كه فكر ميكردم ، بي تابي خيلي زيادش بيشتر براي روز اول وشب اول مخصوصا موقع خوابيدن نيكا بودن ونيكاي عزيزم به اين باور رسيد كه ديگه وقت خداحافظي ازبزرگترين وابستگيش در اين سنه. وبا ااين جدايي نيكا وارد فصل جديدي از زندگي خود ميشود وچه زيباس اين دنياي كودكانه