این روزهای نیکا
این روزها دیگه نیکا تقریبا به تمام کلمات مسلط شده هرچی رو بخوبی تکرار میکنه از جملات کوتاه کم وبیش استفاده میکنه .واقعا با بزرگتر شدن نیکا عشق من ووابستگی من بیشتر از هر روز میشه طوری که محل کار واقعا لحظه شماری میکنم تا زودتر کنار نیکا جونم باشم. اخه با شیرین زبونیش دل همه رو میبره این وروجک. براش بیشتر کتاب میخرم. ونیکا با علاقه بیشتری کتاب ومیاره پیش من ومیگه برام بخون .کم وبیش مریض میشه . وای وقتی مریض میشه حتما یه تب حسابی میکنه . با مریضی نیکا من بیشتر مریض میشم ولی در کنار شیرینهای بچه داری سختی های خودشو داره عاشق بچه های کوچیکه. وقتی بچه های فامیل ومیبینه دیگه مامانو نمیشناسه. وحسابی با همشون بازی میکنه .
نیکا در حال نوشتن تکلیف شب
نیکا در شهربازی سرپوشیده برای اولین بار بود . خیلی متعجب ودر عین حال خوشحال
تعطیلات 22 بهمن رفتیم تهران خونه ی خاله سعیده . ونیکا حسابی شیطونی کرد.اینم نیکا جونی در پاساژ کوروش. قربونت برم تا میگم نیکا واسا عکس بگیرم قیافه نیکا این شکلی میشه.